پس از جنگ

نخستين اظهار نظر را بايد درباره عنوان اين سخنراني انجام داد. عنواني كه براي اين سخنراني اعلام شد «پس از جنگ» است كه سرفصل مناسبي است. بايد متوجه آن چه در حال پيش آمدن است باشيم، اما هر عنواني مانند اين به ويژه در ايالات متحده به نوعي حفظ احتياط نياز دارد. دامي با ريشه‌هاي عميق در فرهنگ روشنفكري وجود دارد و بايد از آن اجتناب كرد. اين دام آموزه‌اي است كه من گاهي آن را آموزه (دكترين) «تغيير مسير» مي‌نامم. اين آموزه هر دو يا سه سال ايالات متحده را به جنگ كشانده است. محتواي اين آموزه اين است كه بله ما در گذشته كارهاي اشتباهي انجام داده‌ايم كه به علت معصوميت يا بي‌مبالاتي‌مان بوده است، اما اكنون آن دوران به سر رسيده است. بنابراين نمي‌توانيم زمان بيشتري را بر سر آن موضوعات ملال‌آور و خسته كننده صرف كنيم كه بر حسب اتفاق هنگام وقوعشان آنها را سركوب و انكار كرديم، اما اكنون كه به سوي آينده پرشكوهي گام برمي‌داريم، بايد آنها را از تاريخ بزدائيم و اگر دقت كنيد در واقع هر دو سه سال يكبار به اين آموزه توسل جسته مي‌شود. براي اين كار شرط لازمي وجود دارد. به ما اجازه داده مي‌شود، و در حقيقت، ملزم مي‌شويم كه با وحشتي عظيم سوء رفتارهاي دشمنان رسمي را به ياد آوريم و همچنين ملزم مي‌شويم كه دستاوردهاي باشكوه خودمان در گذشته را در هر دو مقوله با ترسي توام با احترام تحسين كنيم كه بر اقدام نه چندان كوچك بازسازي وقايع مطابق ميل خود استوار است و در صورتي كه مسير عطف توجه به حقايق ر دنبال كنيد به سرعت همه آنها فرد مي‌ريزند، اما خوشبختانه بوسيله اين آموزه آسانياب «تغيير مسير» كه چنين بدعت‌هايي را مانع مي‌شود، اين مسير خطرناك به كناري نهاده مي‌شود.
اين آموزه براي كساني كه درگير اعمال جنايي هستند، كاملاً قابل درك است، در هر نظامي از قدرت، هر نظام قدرت متمركز در گذشته و حال وضع به همين گونه است، و البته اين وضع شامل دستياران آنها هم مي‌شود، يكي از تعهدهاي عمده روشنفكران مورد احترام در سراسر تاريخ اين بوده است كه دستيار نظام‌هاي قدرت باشند.
از آنجايي كه روشنفكران تاريخ را مي‌نويسند، به نظر نمي‌رسد كه لازم باشد در مورد آنچه افراد درباره خودشان مي‌نويسند احتياط به خرج داد. اگر به دقت توجه كنيد درخواهيد يافت كه اين مسير، اين آموزه شيادانه و بزدلانه است, اما منافعي دربردارد. اين آموزه ما را از درك كردن آنچه در برابر چشمانمان رخ مي‌دهد، حفظ مي‌كند، بنابراين نوعي سازشگري را القاء مي‌كند كه براي نظام‌هاي قدرت و سلطه مفيد است. در هر حال اين آموزه منافع خاص خود را دارد. به هر صورت كلمه «بعد» در اين عنوان كلمه‌اي مناسب است، اما بايد برخي از شرايط ضروري را در ذهن داشت و در مورد آنچه پيش از اين رخ داده است. اگر از سلطه اين آموزه‌ها رها شويم، مي‌توانيم انتظار داشته باشيم آنچه كه تا به حال رخ داده است به دلايلي ساده ادامه مي‌يابد. سياست‌ها و كنش‌ها در نهادها ريشه دارند. گوناگوني‌هايي وجود دارند اما محدود هستند و نهادها پايدارند. بنابراين تنها مشق منطقي اين است كه انتظار داشته باشيم كه سياست‌ها و كنش‌ها تداوم مي‌يابند، سازگاري با شرايط را برمي‌گزينند. اگر بخواهيد چيزي را درباره جهاني كه در حال ظهور است درك كنيد و تاثيري بر شيوه تحول آن داشته باشيد، با ياد داشتن اين موضوع بسيار سودمند است. خوب، بگذاريد به سراغ موضوع «پس از جنگ» برويم. همچنين مي‌توان با در نظر گرفتن آموزه «تغيير مسير» با مسئله روز بپردازيم.
خوب، امروز رهبر ما در لندن است. شهردار لندن با اعلام اينكه جرج بوش بزرگترين تهديدي بر روي اين سياره است كه تا به حال با او مواجه بوده‌ايم، به استقبال او رفت. هنگامي كه داشتم به اينجا مي‌آمدم شخصي به من گفت كه از راديو شنيده است كه شخصي ديگر كه نامش را فراموش كردم، اعلام كرده است كه جرج بوش مورد تنفرترين بازديد كننده از انگليس از زمان ورود «ويليام فاتح» است.
اين احساسات در آمريكا با درجاتي از شگفتي توصيف مي‌شوند، اما اين امر دوباره بيانگر مقوله مفيد با كيفيت مفيد فراموشي گذشته اخير است. احساسات مشابهي به نحوي بسيار گسترده از سپتامبر 2002 به بعد و تا حدي بيش از آن، اما به خصوص بعد از آن ابراز شده‌اند.
در طول هفته‌هاي پس از سپتامبر 2002، لحظه‌اي تعيين كننده در امور جهاني، در طول چند هفته حتي مطبوعات جريان غالب ايالات متحده وادار شدند كه گزارش كنند كه اكنون جهان جرج بوش را تهديد بزرگتري نسبت به صدام حسين براي صلح مي‌داند.
بيان اين حقيقت دست كم گرفتن موضوعي اساسي‌تر است، زيرا با وجود آنكه صدام در جهان مورد نفرت و ناسزا گويي بسيار قرار گرفت، اما به عنوان يك تهديد شمرده نشد. حتي كشورهايي كه مورد حمله عراق قرار گرفته بودند يعني ايران و كويت، كاملاً درك مي‌كردند كه پس از يك دهه تحريم‌هايي كه جامعه عراق را ويران كرده بود و پس از خلع سلاح موثر آن، هر چقدر هم كه صدام هولناك باشد، ديگر كسي را تهديد نخواهد كرد. در واقع عراق ضعيف‌ترين كشور منطقه بود و يكي از دلايل حمله به آن هم همين بود. عراق شرايط اصلي براي مورد تهاجم قرار گرفتن را داشت. كشوري بود بي‌دفاع و مشهور به بي‌دفاع بودن. در حقيقت ايران و كويت به دولت‌هاي ديگري در منطقه پيوستند كه سالهاي بسيار بود عليرغم اعتراضات قوي ايالات متحده براي پيوند دادن دوباره عراق به منطقه تلاش مي‌كردند.
بنابراين اين اظهار نظرها گرچه صحيح‌اند اما با گونه‌اي دست كم گرفتن همراهند. اين نوع واكنش‌ها را كه اكنون مي‌شنويد و در سال گذشته هم در صورت دقت كردن مي‌شنيديد، تا جايي كه من اطلاع دارم كاملاً بي‌سابقه هستند. من نمي‌توانم چيزي مانند آنها را بياد بياورم و اكنون چگونه شخص در مورد ارزيابي اين احساسات ابراز شده تصميم مي‌گيرد. يك امر واضح است، هيچ شخص عاقلي نبايد آن‌ها را ناديده بگيرد.
تنها چند هفته پيش يك نظرسنجي در اتحاديه اروپا در آمريكا توجه‌ها را جلب كرد. در اين نظرسنجي از اروپايي‌ها پرسيده شده بود كه بزرگترين تهديد براي صلح جهاني از نظر آنها چيست و نتايج نشان داد كه ايالات متحده درست پس از كره شمالي و عراق كه داراي درصد مشابه بودند، قرار گرفته است.
خوب، اين نتايج با احساسي از غافلگيري در آمريكا روبرو شد. اما اين احساس غافلگيري نبايد بوجود مي‌آمد، زيرا نتايج را ساير نظرسنجي‌ها در طول يكسال گذشته هم نشان داده بود. نگراني و ترس فزاينده‌اي وجود دارد كه ايالات متحده تحت رهبري كنوني از مهار خارج شده و تهديدي عمده براي صلح است.
در واقع در اين نظرسنجي –تفسير اين نظرسنجي بر كشور ديگري متمركز بود- به اين معني كه ايالات متحده، كره شمالي و ايران از لحاظ رتبه در مرتبه‌اي پايين‌تر از اسرائيل قرار مي‌گرفتند كه بالاترين رتبه را در تهديد صلح به خود اختصاص داده بود. اما گمان قوي من اين است كه نتيجه حاضر به خاطر اشتباه پرسيده شدن سوال نظرسنجي بود. در خواندن نظرسنجي‌ها بايد بسيار دقيق باشيد. اسرائيل به خودي خود يك تهديد نيست، دست كم تهديد بزرگتر نيست. اما حمايت ايالات متحده از اسرائيل است كه تهديد بزرگتر براي صلح جهاني است. به گمان مقصود افراد از اشاره به اسرائيل در پاسخ به نظرسنجي، اين بود.
در هر حال، پرسش به آن صورت بيان شده بود و اگر تفسير من صحيح باشد، تهديد عمده براي صلح جهاني از نظر اروپايي‌ها، حمايت ايالات متحده از اسرائيل است كه يك ابرقدرت منطقه‌اي است و همچنين اعمال ديگر ايالات متحده در مناطق ديگر جهان. خوب، اگر اين تفسير درست باشد، پس نظرسنجي‌ها بيانگر دركي از پديده‌هايي است كه واقعي و مهم و به نحوي گسترده مورد توجه هستند.
اين مسائل به تازگي در كتابي مهم از ديليپ هرو، يكي از بزرگترين مفسران و مورخان خاورميانه معاصر و چارچوب بين المللي برانگيزاننده مسائل آن، در شرف انتشار آن است، مورد اشاره قرار گرفته است. كتاب در مورد پس از جنگ، جنگ عراق و پيامدهاي آن است. او مي‌گويد آنچه كه واقعاً در عراق اتفاق افتاد، مرگبارتر از بدترين سناريوهايي است كه به اصطلاح بدبينان ليبرال ترسيم مي‌كردند. تهاجم به عراق به اتحاد ناسيوناليسم عربي با ستيزه‌جويي اسلامي منجر شد كه هر دوي آنها را به سوي آميزه‌اي كشاند كه براي اين منطقه و در حقيقت براي جهان بسيار خطرناك است. بار ديگر روزنامه‌هاي امروز نمونه‌هايي از اين موضوع را به دست مي‌دهند.
عامل دخيل ديگر در ايجاد اين آميزه بسيار خطرناك حمايت ايالات متحده از مخالفت مداوم اسرائيل با اجماع دراز مدت بين المللي در مورد توافق سياسي در موضوع اسرائيل-فلسطين و اعمال مداوم آن در تضعيف هر امكاني براي رسيدن به توافق سياسي است. اين اعمال هميشه به نحوي تعيين كننده با حمايت قاطع ايالات متحده همراه بوده‌اند، در غير اين صورت اين اعمال ناممكن بودند. ايالات متحده از 30 سال پيش تا به حال به نحوي يكجانبه، و تاكيد مي‌كنم به نحوي يكجانبه باعث ممانعت از رسيدن به يك توافق سياسي شده است و ابزارهاي قاطع ديپلماتيك، اقتصادي و نظامي را فراهم آورده است كه به اعمالي امكان مي‌دهند كه قدم به قدم چنين توافقي را ناممكن مي‌كنند. اين امر به نحوي تاثيرگذار در حال حاضر هم صادق است. اين امر مداوماً در آن نظام آموزه‌اي مهار مي‌شود و اكنون نيز يقيناً وضع به همين صورت است. حتي اگر اين مسائل ذكر شوند، با وسائل معمول آموزه در دسترس «تغيير مسير»، از تاريخ حذف مي‌شوند. بله، 30 سال است كه اين سياست تعيين كننده ادامه دارد و در حال حاضر هم ادامه مي‌يابد و اگر ما در مورد آينده نگرانيم بايد به آن توجه كنيم. بار ديگر اخبار روز دلايل بيشتري را در اختيار ما مي‌گذارد.
پيش‌بيني‌ها در مورد عراق از سوي سازمان‌هاي اطلاعاتي و تحليل‌گران مستقل پيش از جنگ بسيار يكنواخت بود. پيش بيني شده بود كه تهاجم به عراق باعث افزايش تهديد ترور مي‌شود و به آميزه‌اي مي‌انجامد كه ديليپ هرو از آن صحبت مي‌كند. اين اقدام ترور و تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي را افزايش مي‌دهد. منطق اين پيش‌بيني سرراست است. اگر شما به مردمي اعلام كنيد كه قصد داريد فوراً و بدون هيچ پيش زمينه‌اي به آنها حمله كنيد، آنها به شما نمي‌گويند متشكرم. بيا اين گردن من، قطعش كن. آنچه آنها انجام مي‌دهند اين است كه به شكلي پاسخ بدهند. هيچ كس نمي‌تواند به ايالات متحده با نيروي نظامي پاسخ دهد. ايالات متحده در حال حاضر به اندازه مجموع بقيه كشورهاي دنيا داراي بودجه نظامي است و تجهيزات نظامي آن از لحاظ تكنولوژيك بسيار پيشرفته‌تر هستند؛ بنابراين مردم به سلاح‌هايي روي مي‌آورند كه در دسترس آنهاست و ضعفا سلاح‌هايي براي خودشان دارند. دوم اينكه، در حقيقت، ترور و سلاح‌هاي كشتار جمعي، اكنون ساختن آنها چندان مشكل نيست، دير يا زود به هم خواهند پيوست. براي مثال ممكن است يك سلاح هسته‌اي كوچك مخفيانه به درون اتاق هتلي در نيويورك وارد شود. اين امر اصلاً دور از ذهن نيست و با برانگيختن ترور و برانگيختن تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي به عنوان عامل بازدارنده يا براي انتقام، اين احتمالات دارند قوي‌تر مي‌شوند. خوب اينها پيش‌بيني‌هاي پيش از جنگ عراق بوده‌اند و جاي تعجب نيست كه از زمان جنگ صحت آنها به اثبات رسيده است. ظاهراً بر اساس نظر متخصصان كشورهاي گوناگون بروز جنگ باعث تحريك ترور و تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي شده است. همان سازمان‌هاي اطلاعاتي و تحليل‌گران مستقل گزارش مي‌دهند كه اوج‌گيري شديدي در بسيج سازمان‌هاي مشابه القاعده بوجود آمده است و اگر دقت كنيد افزايش اعمال تروريستي در سراسر جهان را مشاهده مي‌كنيد.
دقيقاً مطابق پيش‌بيني‌ها مقامات دولتي يقيناً از اين وضع آگاه بودند. منظورم اين است كه آنها مي‌توانند براحتي حتي بدون خواندن گزارش‌هاي سازمان‌هاي اطلاعاتي خودشان از اين قضيه سر در بياورند و آنها تمايلي به اين پيامد ندارند، اما آنها اهميت چنداني به اين موضوع ندادند. اين موضوع براي آنها تنها اولويتي در حد پايين در رديفي به موازات ساير نگراني‌ها قرار مي‌گرفت و آن نگراني‌هاي ديگر هم بي‌اهميت نيستند. بعضي از آنها به موضوعات محلي مربوط مي‌شوند. اين مقامات محافظه كار نيستند. آنها دولت سالاران افراطي واپس‌گرايي هستند كه مسئول دستاوردها، قوانين و اعمال قرن گذشته هستند و براي انجام دادن اين كار سلطه انعطاف ناپذيري بر قدرت سياسي اعمال كرده‌اند. آنها بايد اين تسلط را حفظ كنند تا آن برنامه را اجرا كنند. شما اين وضع را روز به روز در قوانين وضع شده و اعمال اتخاذ شده مي‌بينيد و اين افراد برنامه بين المللي اعلام شده‌اي دارند كه شامل غلبه بر جهان با زور، به نحوي دائم، پيشگيري از هر مبارزه جويي و به خصوص كنترل كردن منابع انرژي اصلي جهان است. اين منابع عمدتاً در خاورميانه و در درجه بعدي در آسياي مركزي و چند جاي ديگر قرار دارند. اينها اهدافي جدي هستند كه از ديدگاه مديران سياسي ارزش دنبال كردن را دارند، حتي اگر اين امر تهديد تخريب را افزايش دهد كه در واقع شايد به تخريب گونه‌هاي حياتي، تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي و تحريك ترور منتهي شود كه مردم ايالات متحده مانند پيش در معرض آن قرار خواهند گرفت. عراقي‌ها در مورد همه اين وقايع چه احساسي خواهند داشت؟ اين امر يقيناً مهم است و تعيين كردن آن بسيار سخت است. معين كردن باورهاي مردم تحت اشغال نظامي سخت است، اما ناممكن نيست. رشته‌اي از نظرسنجي ها با سرپرستي ايالات متحده انجام مي‌شود. اين نظرسنجي‌ها آموزنده هستند، به طوري كه يك نظرسنجي اخير در واقع نتايج آن در صفحه نيويورك تايمز به چاپ رسيد، داراي اين تيتر اصلي بود كه عراقي‌ها از خلاص شدن از صدام خشنود هستند. خوب ما براي رسيدن به اين نتيجه نيازي به نظرخواهي نداريم و احتمالاً گرچه اين سوال پرسيده نشد، مي‌توان حدس زد كه پاسخ به پرسشي مانند اين چيست: آيا خوشحاليد كه از تحريكات مرگبار ايالات متحده كه صدها هزار نفر را كشت، جامعه را تخريب كرد و آن را به ويرانه‌اي مطلق بدل كرد رهايي پيدا مي‌كنيد؟ اين پرسش جزء نظرخواهي نبود چرا كه شما اجازه بيان كردن آن را نداريد. شما اجازه نداريد كه رخ دادن اين واقعه را بيان كنيد. ما جنايات گسترده خودمان در عراق را به حساب نمي‌آوريم. البته آموزه «تغيير مسير» آن قدر افراطي است كه حتي هنگامي كه در زمان حاضر به آن عمل مي‌شود، آن را يادآور نمي‌شويد، چه برسد به موارد كاربرد آن در گذشته. به اين ترتيب اين سوال پرسيده نشد و آنچه كه پاسخي تقريباً قابل پيش‌بيني بود ذكر نشد. همچنين اين حقيقت بيان نمي‌شود كه تحريم‌هاي مرگبار يكي از دلايل اصلي اين امر هستند كه چرا خود عراقي‌ها نتوانستند صدام حسين را به همان سرنوشتي دچار كنند كه هيولاها، خودكامگان و شكنجه گران ديگر با آن مواجه شدند. خودكامگاني كه بوسيله افرادي كه اكنون اداره واشنگتن را به دست دارند حمايت مي‌شوند، درست همانطور كه آنها صدام حسين را در طول بدترين قساوتهايش و تا مدت درازي پس از پايان جنگ با ايران مورد حمايت قرار دادند.
جماعت كاملي از تبهكاران از جمله چائوشسكو در روماني درست تا آخرين لحظه سرنگوني از داخل مورد حمايت دولت‌هاي ريگان و بوش پدر قرار گرفتند و همين قضيه در مورد فهرستي طولاني از حاكمان ديگر نيز صادق است. ماركوس، دوواليه، موبوتو، سوهارتو، فهرستي طولاني كه همگي مادامي كه توانستند قدرت خود را حفظ كنند و تا زماني كه حكومت آنها از درون متلاشي نشد، به شدت مورد حمايت قرار گرفتند، حاكماني به روشني از لحاظ سبعيت و ترور در يك رديف قرار مي‌گيرند؛ اما اگر شما جامعه‌اي را نابود كنيد و آن را به سمتي سوق دهيد كه صرفاً براي بقا به حاكم خودكامه وابسته شود، نابودي رژيم از درون رخ نخواهد داد. اين امر از جمله مواردي كه براي مدتي دراز درك نشده است و بار ديگر بيان نشده است همانطور كه اثرات تحريم‌ها ذكر نشده است. اما جنبه بسيار مهم‌تري از اين نظرسنجي هم در ستون اخبار قرار داشت. اگر به خواندن ستون خبر ادامه مي‌داديد، نتايج ديگري هم داده شده بود.
يكي از پرسش‌هاي آن نظرسنجي اين بود: از افراد در مورد چگونگي ارزيابي‌شان از رهبران خارجي پرسش شده بود تا بر حسب مطلوب بودن آنها را رتبه بندي كنند. آيا شما در مورد X ، Y و Z نظري مطلوب داريد؟ كسي كه در بالاترين رديف قرار داشت، رئيس جمهور فرانسه ژاك شيراك بود. او نماد بين المللي مخالفت با تهاجم بود. در اين فهرست بسيار پايين‌تر از شيراك به بوش مي‌رسد و حتي پايين‌تر از او به بلر مفلوك كه به دنبال آنها قرار مي‌گرفت. اين نتايج بدون اظهار نظري در نيويورك تايمز درج شده بود، گرچه به روشني گزارشگر نيويورك تايمز تا حدي دلخور به نظر مي‌رسيد. او چند هفته بعد در زمينه ديگري به اين نظرسنجي اشاره كرد و به اظهار نظر در مورد آن پرداخت. او ارقام نظرسنجي را داده بود. اظهار نظر او اين بود: «رقم را جدي نگيريد». خوب مطمئن نيستم كه دقيقاً اين اظهار نظر را چگونه بايد تفسير كرد، اما احتمال مي‌دهم كه منظورش عرب‌هاي ديوانه بود. رقم را جدي نگيريد. بفرماييد ما داريم آنها را آزاد مي‌كنيم و آنها از ما به خاطر آزاد كردنشان تشكر نمي‌كنند. (معلوم است كه) اينكه آنها ژاك شيراك را در بالاترين رتبه از لحاظ محبوبيت در ميان رهبران خارجي قرار داده بودند چه معنايي ممكن است داشته باشد. خوب، توجه داريد كه دانشجويان كلمبيا ممكن است بتوانند تفسير متفاوتي را مطرح كنند، اما به هر حال از نظر نيويورك تايمز «رقم را جدي نگيريد».
بگذاريد به نظر سنجي ديگري نظر بيندازيم كه اخيراً اين پرسش را مطرح كرد: نظرتان در مورد نيروهاي ائتلاف چيست؟ آيا آنها نيروي اشغالگرند يا نيرويي رهايي بخش؟ عراقي‌ها به نسبت 5 به 1 آنها را نيروي اشغالگر ناميده بودند. آيا نيروهاي ائتلاف بايد عراق را ترك كنند؟ به نسبت 5 به 3 عراقي‌ها خواسته بودند كه آنها عراق را ترك كنند. اين رقمي قابل ملاحظه است، زيرا در همين حال حدود 95% مردم عراق اظهار مي‌كنند كه وضعيت امنيتي بسيار بدتر از پيش از تهاجم است. تنها نيروهاي اشغالگر هستند كه در اين مورد همه نوع لاپوشاني انجام مي‌دهند. اما در هر حال اكثريت قابل توجهي از عراقي‌ها خواستار خروج اين نيروها هستند. اما معناي اين نتايج چيست؟ دوباره مي‌توان آن را حدس بزنيد. نظرسنجي‌هاي ديگر از مردم مي‌پرسند چرا ايالات متحده به عراق تهاجم كرد؟ خوب ارزش اين پرسش در اينجاست. در ايالات متحده بعضي پاسخ‌هاي سرراست به اين پرسش داده شد. دليل رسمي كه به طور گسترده‌اي تكرار شده است مادامي كه مي‌توانيد دو دستي آن به متوسل شويد اين است كه عراق داراي سلاح‌هاي كشتار جمعي و ارتباط با تروريست‌ها بود و چنان تهديدي براي ما به حساب مي‌آمد كه ما مجبور شديم به آنجا حمله كنيم.
و بعد پيكار تبليغاتي وسيع دولتي در سپتامبر 2002 آغاز شد، هنگامي كه تهاجم عملاً اعلام شد و بخش بزرگي از جمعيت ايالات متحده را كاملاً به جدايي از طيف بين المللي سوق داد. ايالات متحده تنها كشوري بود كه بخش بزرگي از جمعيت آن حقيقتاً از صدام حسين به خاطر سلاح‌هاي كشتار جمعي‌اش و ارتباطش با ترور مي‌ترسيدند. معلوم مي‌شود كه افرادي كه چنين باورهايي دارند، اين باورها همبستگي محكمي با حمايت از جنگ دارد كه اصلاً مايه تعجب نيست. اگر من به اين چيزها اعتقاد داشته باشم از جنگ هم پشتيباني خواهم كرد. منظورم اين است كه اگر شما باور داريد كه در عراق حاكم خودكامه آدمكشي در حال جمع كردن سلاح‌هاي كشتار جمعي است، مسئول حادثه 11 سپتامبر است، با القاعده ارتباط دارد، براي حملات تروريستي جديد، طرح ريزي مي‌كند و اينكه ما بايد او را به موقع متوقف كنيم، تصميم منطقي تهاجم به عراق است. البته هرگز دليلي بر اينكه اين موارد ذره‌اي حقيقت داشته باشد وجود نداشت. همانطور كه گفتم ايالات متحده از اين لحاظ كه بخش عمده‌اي از جمعيت آن چنين نظراتي داشتند تنها بود. حتي در جاهايي مانند ايران و كويت كه مورد تهاجم عراق قرار گرفته بودند نظرات عمومي اين گونه نبود. دروغگويي در مورد اين مسئله تا زمان حاضر ادامه يافته است و به اين امر كه بي‌پايگي همه اين ادعاها، آشكار شده است اهميتي داده نمي‌شود. به اين ترتيب جرج بوش در سخنراني راديويي‌اش در چند هفته قبل به تكرار اين ادعا ادامه مي‌دهد كه ايالات متحده، با عبارات خود او «جهان را از يك خودكامه، كه در حال توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي بود و به گسترش رابطه با تروريست‌ها مي‌پرداخت نجات داد». اما مي‌دانيد كه هيچ كس از جمله خطابه نويس او به اين سخنان اعتقادي ندارد، اما آنها چيز ديگري هم مي‌دانند. آنها مي‌دانند كه اگر شما در حد كافي به تكرار يك دروغ به مدت طولاني و با صداي بلند ادامه دهيد، هيچ كس از شما براي درستي حرفهايتان دليل نمي‌خواهد و دروغ به حقيقت بدل خواهد شد. سوابق زيادي براي اين كار وجود دارد. البته در مقايسه، آنها به اين شدت نيستند، اما خودتان از آن با خبريد و من آنها را يادآوري نمي‌كنم. دليل واكنش‌هايي هم كه در سراسر جهان ابراز مي‌شود همين است. آشكار شدن بي‌پايگي داستان‌هاي رسمي درباره سلاح‌هاي كشتار جمعي و ترور، پيامدهايي بدنبال داشت. در حقيقت پيامدهايي شوم. مهمترين پيامد مشخص شدن بي‌پايگي ادعاها در مورد سلاح‌هاي كشتار جمعي اين بود كه آموزه رسمي تغيير كرد. همه اين موارد در زمينه راهبرد امنيت ملي است كه در سپتامبر 2002 اعلام شد. اين راهبرد بر اساس اين اصل است كه اگر كشوري سلاح‌هاي كشتار جمعي دارد، ايالات متحده محق است كه در اقدامي پيشگيرانه براي دفاع از خود به آن كشور حمله كند.
آنچه در مطبوعات و برخي تفاسير جنگ پيشگيرانه خوانده مي‌شود چيزي جز دروغي مطلق نيست. اين اقدام ربطي به جنگ پيشگيرانه ندارد، بلكه صرفاً حسن تعبيري از تهاجم مستقيم است. همانطور آرتور شلزينگر اشاره كرده است، پيشگيري امر ديگري است و اين اقدامات ربطي به‌ آن ندارد. اما نظرتان هر چه كه باشد، آموزه رسمي اين بود. اما اين آموزه تغيير كرده است. با كشف اينكه سلاح كشتار جمعي وجود ندارد، اين آموزه تغيير كرده است به صورتي كه اكنون ايالات متحده داراي حق و اختيار، حق بي‌چون و چراي حمله به هر كشوري است كه قصد و توانايي توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي را دارد. بله اين تغيير عمده‌اي است كه امكان جنگ بر اساس تهاجم را به شدت بالا مي‌برد و در واقع آن را به امري جهان شمول بدل مي‌كند. هر كشوري كه توانايي توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي را دارد، هر كشوري داراي يك آزمايشگاه دبيرستاني شيمي و زيست شناسي است داراي چنين ظرفيتي است و تشخيص قصد هم به نگاه ناظر بستگي دارد. نيازي با ارائه شواهد براي آن نيست. بنابراين آنچه در واقع آنها مي‌گويند اين كه هر كسي مي‌تواند مورد حمله قرار بگيرد. ما حق بي‌چون و چراي حمله به هر كسي كه بخواهيم داريم.
اين تغيير عمده در آموزه مورد عمل دولت است. حتي اگر اين امر در اينجا اظهار نشود، قربانيان بالقوه متوجه آن مي‌شوند و قربانيان بالقوه اكنون در واقع به صورتي جهان شمول تعميم يافته‌اند. پيامد ديگر بي‌پايگي دلايل رسمي اين است كه اكنون آموزه‌اي جديد درباره اينكه چرا ما دست به جنگ زديم وجود دارد. اين آموزه بازتاب چيزي است كه مطبوعات خواست دموكراسي مي‌نامند. اين اصطلاحي است كه در سالهاي حكومت ريگان برجستگي يافت، خواست دموكراسي. به اين ترتيب ما به عراق به خاطر برقرار دموكراسي در آنجا حمله كرديم، به علت اشتياقمان به دموكراسي و در حقيقت قصد ما دموكراتيزه كردن خاورميانه بوده است و غيره. اگر در اين مورد در مطبوعات و نشريات تفسيري را بخوانيد، به نظرم درخواهيد يافت كه چنين فرضي حيطه‌اي تقريباً جهاني دارد.
حتي منتقدان، شديدالحن‌ترين منتقدان مي‌گويند، بله ما براي ايجاد دموكراسي به تهاجم دست زديم اما چون اين اقدام زود هنگام انجام شد نمي‌توانيم اين كار را انجام دهيم. شرايط مناسب نيست. نقدي از پي نقد ديگر، گاهي تكرار اين فرض به حد ادعايي واقعاً مجذوبانه مي‌رسيد، حقيقتي كه ممكن است با خواندن مطبوعات كره شمالي اگر به آنها نگاهي بيندازيد، به ذهن متبادر مي‌شود. ديويد ايگناتيوس مفسر بسيار مورد احترام و پيشگام در روزنامه «واشنگتن گلوب» اخيراً تهاجم به عراق را به عنوان آرمانگرايانه‌ترين جنگ در دوران مدرن، جنگي كه صرفاً براي برپايي دموكراسي در عراق و منطقه انجام شد، توصيف كرد. متوجهيد كه تفسيري از اين صادقانه‌تر نمي‌توان از جنگ بيان كرد. ايگناتيوس به خصوص تحت تاثير پل ولفوويتز، ژرف بين اعظم خواست دموكراسي قرار گرفته بود كه او را روسنفكري صادق توصيف مي‌كند كه دلش براي ستمديدگان دنياي اسلام مي‌تپد . چه كسي است كه در روياي آزاد كردن آنها نباشد؟ بنابراين احتمالاً اين تفسير مي‌تواند اقدامات ولفووتيز مانند حمايت قوي او از سوهارتو در اندونزي، يكي از بدترين قتل عام كنندگان و ستمگران جهان را توضيح دهد. ولفووتيز سفير ايالات متحده در اندونزي بود و حمايت مطلقي از دوستش سوهارتو به عمل آورد، كه درست تا سال 1997، چند ماه پيش از سرنگوني سوهارتو در نتيجه يك انقلاب داخلي ادامه يافت.
در هر حال منصفانه است بگوييم كه حمايت ولفووتيز از دموكراسي و اشتياق براي آن -متوجهيد كه تپيدن قلب او براي قربانيان شكنجه مقياسي جهاني دارد. اين خواست به دنياي اسلام محدود نمي‌شود. او باوري مشابه در مورد نقاط ديگر جهان دارد- ولفووتيز مقام ارشد وزارت خارجه در حكومت ريگان در امور آسيا بود و حمايت او ديكتاتور خشن و شرير كره جنوبي، «چون» را شامل مي‌شد كه عليرغم حمايت دولت ريگان تا انتهاي كار، بوسيله يك جنبش توده‌اي وسيع در سال 1987 سرنگون شد. اين حمايت ماركوس در فيليپين را هم در بر مي‌گرفت. دولت ريگان آكنده از آنچه علاقه به ماركوس مي‌ناميدند و علاقه او به دموكراسي بود و اين امر تا پايان تا زمان سرنگوني او ادامه يافت. همه اينها با نظارت ولفووتيز انجام مي‌شد. اين وضع ادامه دارد كه نيازي به ذكر مجدد آن نيست. اما همه اين حرف‌ها نامربوط است زيرا آموزه سهل الوصول «تغيير مسير» موجود است. خوب بله، اما فرد با بصيرت بزرگي است كه عاشق دموكراسي است و قلبش براي قربانيان ستمگري مي‌تپد و اگر سابقه‌اي وجود دارد كه نشان مي‌دهد درست عكس اين قضيه صادق است، اين سابقه تنها مطالب كهنه ملال‌آوري است كه بايد به دست فراموشي سپرده شود، زيرا اكنون ما به سوي آينده در حال حركت هستيم. نمي‌دانم كه آموزه «تغيير مسير» تا چه مدتي به عقب گسترش مي‌يابد، اما اگر تنها مربوط به چند ماه قبل باشد، چيزهاي ديگري وجود دارد كه مي‌توان ذكر كرد.
براي مثال، ولفووتيز در ابتداي امسال به نحوي تاثير گذار «عشق»اش به دموكراسي را به نمايش گذاشت، هنگامي نظاميان تركيه را به خاطر قصور در مداخله براي پيشگيري از اتخاذ موضعي از سوي دولت منتخب نكوهش كرد كه 95% جمعيت تركيه از آن حمايت مي‌كردند. حدود 95% مردم با مشاركت در جنگ ايالات متحده با عراق مخالف بودند شگفت‌آور آنكه دولت منتخب از موضع آنها حمايت كرد و باعث عصبانيت تمام عيار ايالات متحده شد. پاول فوراً اعلام كرد آنها به خاطر اين كار به سختي تنبيه خواهند شد. از كمك‌هاي آمريكا محروم مي‌شوند و از اين قبيل. اين موضع بود كه مقامات آمريكا در همه نشريات اعلام كردند. سفير سابق آمريكا در تركيه، مورتون آربامويتز در مقاله‌اي كه نوشت اظهار كرد كه اين اقدام ثابت مي‌كند كه دولت تركيه فاقد اعتبار دموكراتيك است، زيرا به دستورات كرافورد و واشنگتن گوش نمي‌دهد.
اقدام تركيه مورد حمايت 95% جمعيت كشور بود، اما ولفووتيز حتي از حد سرزنش نظاميان تركيه به خاطر عدم مداخله فراتر رفت و خواستار عذرخواهي آنها از ايالات متحده به خاطر اين اقدام و اذعان كردن به اين كه وظيفه آنها به قول او حمايت از ايالات متحده است شد.
آنهايي مورد استقبال قرار گرفتند كه به نظرات درصد حتي بزرگتري از مردم كشورشان توجهي نكردند. آنها اروپاي نوين شجاع، موج آينده هستند. مثلاً يك چهره بزرگ چرچيلي مثل برلوسگوني؟ من هرگز چيزي مانند اين نديده‌ام و آنچه كه براي ما شگفت‌آور و روشنگر و براي آينده مهم است، اين نمايش نفرت مطلق از دموكراسي است كه پهلو به پهلوي همسرايي مجيز گويي از خود درباره اشتياق به دموكراسي به اجرا درآمد. مقصودم توانايي براي اجراي چنين نمايشي، دستاوردي بسيار تاثير گذار است، نه تنها براي رسانه‌ها بلكه براي روشنفكران تحصيل كرده به طور كلي.
به نظر من تقليد كردن از اين دولت توتاليتر بسيار مشكل است. شايد بخواهيد به اين وضع و به معناي آن فكر كنيد.